مادر شهید
مادر شهید
هر وقت بارون میومد، مادرش میرفت زیر بارون !
اسرار کردن، تا بلاخره فلسفه کارش رو فهمیدن
گفت بدن پسرم الان زیره بارونه …
مادر شهید
هر وقت بارون میومد، مادرش میرفت زیر بارون !
اسرار کردن، تا بلاخره فلسفه کارش رو فهمیدن
گفت بدن پسرم الان زیره بارونه …
به یاد مادران شهدا…
جلوی مادر با ادب نشست و گفت:مادرم ، من رو بیشتر دوست داری یا خدا رو ؟
!مادر : خب معلومه ، خدا رو !
امام حسین (ع) رو بیشتر دوست داری یا من رو ؟!مادر : امام حسین (ع) رو !
پس راضی هستی که من شهید بشم … فدای امام حسین (ع) بشم ؟
اینجوری مادرش رو راضی کرد و رفت …
رفت و فدای امام حسین (ع) شد …
سلامتی مادران شهیدی که زنده هستند و
شادی روح مادران شهیدی که از دنیا رفته اند صلوات…
مادر شهید
پای درد و دل هر مادر شهید که نشستیم،
دست هر مادر شهیدی رو که بوسیدیم،
اشک هر مادر شهیدی رو که شاهد شدیم،
همشون فقط یک چیز ازمون می خواستند:
به دوستاتون بگید جگرگوشه ی من رفت تا کسی چادر از سر دخترهای مردم نکشه
… طلاهایش را برای کمک به جبهه داد و از اتاق خارج شد ؛
جوانی صدا زد : حاج خانم ؛ رسیدِ طلاهاتون … !
گفت : من برای دو پسر شهیدم هم رسید نگرفتم … “